جدول جو
جدول جو

معنی مژده رسان - جستجوی لغت در جدول جو

مژده رسان
رسانندۀ خبر خوش، پیک و قاصد خوش خبر
تصویری از مژده رسان
تصویر مژده رسان
فرهنگ فارسی عمید
مژده رسان
(خوَدْ / خُدْ)
مخفف مژده رساننده. پیک و قاصد خوش خبر و آورندۀ خبر خوش و بشارت. بشیر. (ناظم الاطباء). مژده ده. مقابل مژده پذیر. (آنندراج). مبشر. مژده دهنده. که پیام خوش میرساند:
گرعشق نشان داد ز خورشید جهالت
یک ذره ز خورشید فلک مژده رسان است.
عطار.
مژده رسان گفت به مژده پذیر
کاورد آهنگ به عرش سریر.
میرخسرو (از آنندراج).
رجوع به مژده رساننده ومژده ده شود
لغت نامه دهخدا
مژده رسان
بشارت دهنده بشیر، پیک قاصد
تصویری از مژده رسان
تصویر مژده رسان
فرهنگ لغت هوشیار
مژده رسان
بشیر، بشارت رسان، مژده دهنده، مژده ور، مژده فرما، بشارت دهنده، مبشر، نویدبخش، مشتلقچی، پیک، قاصد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مژده رساندن
تصویر مژده رساندن
خبر خوش رساندن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ وَ / وِ کَ دَ)
وصول خبر خوش. بشارت رسیدن. خبر خوش رسیدن:
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید.
حافظ.
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.
حافظ.
گر شبی مژدۀ دیدار رسد بخت مرا
به خیال لب و چشم تو شکرخواب کند.
خواجه آصفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
چون مرده. بی حس و حرکت:
گر چه کفن سفید یک چند
بر سبزه مرده سان برافکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ وَ / وِ تَ)
پیام خوش دادن. خبر خوش به کسی رساندن:
رسانیده مژده به شاه دلیر
که بر اژدها چیره شد نره شیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از مژده رسیدن
تصویر مژده رسیدن
خبر خوش رسیدن بشارت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار